RSS ">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرتضی - عکس و متن عاشقانه


بخوان ما


بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از  ذ ره ای نا چیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از توبه تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ
منم پرو د گار پاک بی همتا
منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
 پرورد گارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا صدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلو ده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را     تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
 آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
 تکیه کن  بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما د ور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟هیچ!
بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی ز یباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا، چیزی چون تو را، کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیِا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
 ببینم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمیکردی
به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آ‌ن نامهربان معبود
 آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای، اما
کلام آشتی را تو نمیدانی؟
 ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت میکشی از من
بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن
یک قدم با تو


 تمام گامهای مانده اش، با من
 




چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

دریای عشق

دریای عشق

امروز می خواهم از دل خود بگویم برای آنان که به جرم عاشقی در سیاهچال غم ها در قل و زنجیرند .... تقدیم به شما ....


وقتی صفحه های پوسیده ی دلم را ورق می زدم ، آن روزهای مبهم و گنگ که دیگر گرد فراموشی بر چهره هایشان نشسته بود را باز به خاطر آوردم .




چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

پیامی در راه .............

پیامی در راه
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را شب تاریکی است کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند

ادامه مطلب


چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

دلتنگیهای آدمی....

دلتنگیهای آدمی....
نمیدانم آدمی اول دلتنگ شد بعد جمعه ها را ساخت یا جمعه ی کشدار و موذی بود که او را چنین دلتنگ میکرد .شاید هم جمعه و دلتنگی های آدم با هم متولد شده باشند . شاید آن زمان که آدمی بر روی دیوار غارها نقش معشوق و شکار و جنگ را میکشید یا رمه را به چرا میبرد جمعه ای داشت برای دلتنگیهای خود یا .دلتنگیهایی برای جمعه

 گاهی که به دل طبیعت پناه میبریم و تنهایی خود را در آنجا میجوییم ایمان میاوریم که دلتنگیهای آدمی از معاشرت با دیگران ایجاد میشود ولی زمانی که دلتنگ نزدیکان و عزیزان میشویم و دلمان هوایشان را میکند اعتقاد پیدا میکنیم که دلتنگیهای آدمی از تنهایی اوست .




چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

زندگی - زندگی عاشقانه

زندگی....
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد !
زندگی شاید
ریسمانی ست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی ست که از مدرسه برمی گردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله 
 رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمی دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید
 صبح به خیر.....



چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

قطره اشک

قطره اشک
یک قطره اشک دل افسرده

در گوشه چشمم لنگر انداخته است

و هیچ خیال فرو ریختن ندارد ...

فکر می کنم شاید دلش شکسته است

از اینکه همه ی آن اشک ها با آهنگ مردند ! ...

ولی او باید در دامن سکوت

بدون هیچگونه تشریفات بمیرد ...

دلم ... دلم هیچ نمی خواهد

که قلب آخرین قطره اشک دل شوریده ام را بشکنم ...

با دستمال سپیدم که تنها یادگار اوست آهسته پاکش می کنم ...

آن وقت .. آن وقت هیچ : جنون ! جنون مرگ

مرگ عشق ناتمامی که همانطور ناتمام ماند ...

با اشک گمشده در دستمال سپیدم حرف می زنم




چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

آرزوئی دلنشین

آرزوئی دلنشین


  در سکوت دلنشین نیمه شب


    می گذشتیم از میان کوچه ها


   راز گویان هر دو غمگین هر دو شاد


            هر دو بودیم از همه عالم جدا


تکیه بر بازوی من میداد گرم


    شعله ور از سوز خواهش ها تنش


            لرزشی بر جان می ریخت نرم


                      ناز آن بازو به بازو رفتنش

.




چهارشنبه 87 شهریور 6 | نظرات شما ()

می بوسمت

می بوسمت ! فوقش خدا منو می بره جهنم ! فوقش می شم ابلیس ! آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شی ! جهنم که اومدی ، من اونجا پیدات می کنم و دور از چشم خدا هر روز می بوسمت ! وای خدا چه بهشتی میشه جهنم


سه شنبه 87 شهریور 5 | نظرات شما ()

حکایت عشق

عشق امانت با ارزشی ست که هر کسی تو قلبش میزاره .برای همینه که هر وقت بخوای عشقت رو از کسی پس بگیری باید قلبشو بشکونی


سه شنبه 87 شهریور 5 | نظرات شما ()

حکایت

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود.... دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است


سه شنبه 87 شهریور 5 | نظرات شما ()

<   <<   6   7   8   9   10      >


مرتضی

صفحه ی نخست
شناسنامه
پست الکترونیک
یــــاهـو
طراح قالب
پارسی بلاگ
کل بازدید : 201540
بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 78

دریای عشق

قالب وبلاگ

از عشق تا دانلود

عاشق آسمونی
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
جاده های مه آلود
.: شهر عشق :.
بوی سیب
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
عشق
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
فروشگاه اینترنتی ایران تجارت
مذهب عشق
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
آسمان آبی
مطالب جالب
بدون عنوان
your memoirs
تک صلیب عشق
دهاتی
مرتضی جون
نادیا
دستور زبان عشق
شهر فرنگ
مهکامه
***شاپرک عاشق***
****جازبه*****
***آسمان شب ***
ای سینه امشب از غمش فریاد کن
**ترانه های دلتنگی**
دریای عشق
کسب درآمد از اینترنت

تالار تخصصی اولی ها
.::شیر مرغ تا جون آدمیزاد::.

ترجمه توسط محمد باقری

دریافت کد قالب